نتایج جستجو برای عبارت :

گاوِ دَرون

من یک روز یک گاو را قورت داده ام اما نتوانسته ام او را هضم کنم و او مدتهاست که درون من زندگی میکند شاید اولش یک بچه گاو بوده و من متوجهش نبودم اما کم کم بزرگ شده و از من تغذیه کرده و باز همینجور بزرگ و بزرگتر شده...این را شب پیش فهمیدم وقتیکه کار از کار گذشته بود، او چنان رشد کرده که حالا از من بزرگتر شده، روز به روز که او بزرگتر می شده من کوچکتر میشدم و ضعیف تر و ناتوان تر و فرسوده تر و از کار افتاده تر و اینهمه علتش را نمیفهمیدم...
به پزشک مراجعه کر
ایرانیا! در این شبِ بی‌دَر چگونه‌ای؟از ظالمی به ظالمِ دیگر چگو‌نه‌ای؟!‌ای خسته از تعفّنِ شاهانِ سلطه‌ور!حالی در این فضای معطر چگو‌نه‌ای!‌ای شانه‌ات سبک شده از رنجِ تاج و تخت!امروز زیرِ پایه‌ی منبر چگونه‌ای؟!‌از کشتیِ شکسته رها کرده خویش را،بر تخته‌پاره مانده شناور چگونه‌ای؟!‌ای گاوِ چاقِ خویش به دَر بُرده از مسیل!با هفت گاوِ گُشنه‌ی لاغر چگونه‌ای؟!‌ای از قفس پریده به شوقِ رهاشدن!در باغ با شکستگیِ پر چگونه‌ای؟!‌هان ای زنِ گُری
گاو مش حسن در فیلمنامه ی گاوِ غلامحسین ساعدی دوران دبیرستان را که یادتان هست ؟
آنجا مش حسن از شدت وابستگی اش به تنها گاوش که منبع درآمد و غذا و همه ی زندگیش بود ، وقتی گاو مرد، جای گاوش ما ما میکرد و یونجه میخورد ، مش حسن و زندگیش در آن گاو خلاصه میشد!  و بدون آن مش حسنی وجود نداشت ... آنجا بود که گفتند مش حسن الینه و از خود بیگانه شده است ...
این یک نوع از از خودبیگانگی است که به دلیل وابستگی شدید ایجاد میشود ...
نوع مزمن تر و رایج ترش صحنه ایست که در
نشانی
دریافت پی‌دی‌اف نیماییِ « اقیانوسِ منبسط»از: داوود خانی خلیفه‌محله(لنگرودی)
دم دروازه‌ی پارک،
می‌فروخت
طفل زردنبویی آبِ نبات.
سه‌قدم فاصله با یک زنِ آراسته‌ای،
جاروکشی می‌روبید
برگ‌و‌خاشاک از خاک.
اندکی آن‌سوتر‍؛
دو پسربچه‌ی شاد:
یکی‌اش
کف می‌زد
آن یکی،
 دور
خودش می‌رقصید.
توی حوضی بی‌آب
سکه‌ی از رده‌خارج‌شده‌ای سو می‌زد.
سمت یک سرسره‌ی آهنیِ اکسیده،
بچه‌ی کارِ نفس‌سوخته‌ای
سینیِ چاغاله می‌گردانْد.
زن سرگردانی
م

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نشانه ها و علائم ظهور+معرفت امام مهدی علیه السّلام